خط قرمز: اعضای باند زورگیران غرب پایتخت در یک عملیات هماهنگ و اطلاعاتی وقتی قصد داشتند به شمال کشور مسافرت کنند توسط مأموران پایگاه پنجم پایتخت دستگیر شدند.

طعمه‌هایم را از داخل بانک انتخاب می‌کردم

شهریور ماه سال گذشته بود که دستگیری چند نفر زورگیر در دستور کار مأموران پایگاه پنجم آگاهی قرار گرفت. با اینحال تحقیقات برای دستگیری متهمین ادامه داشت تا اینکه در یک سری عملیات به هم پیوسته، تمامی متهمان این پرونده دستگیر و با صدور دستور قضایی در اختیار مأموران پایگاه پنجم آگاهی قرار گرفتند. تحقیقات در مورد انواع جرایم صورت گرفته توسط این باند زورگیری که بیشتر فعالیت‌های آنها در قسمت غربی تهران رخ داده است ادامه دارد.

مالباخته که مردی میانسال بود زمانیکه در برابر افسر بازجوی پرونده قرار گرفت اینگونه ادعا کرد که در حال خارج شدن از بانک بودم و یکدفعه دیدم که دو موتور تقویت شده به سمت من می‌آیند. ترسیدم و کمی خودم را کنار کشیدم که یکدفعه دیدم بر روی هر دو موتور دو نفر نشسته‌اند و با تهدید قمه و چاقو پولم را تمام و کمال به آنها دادم و هر دو موتورسوار رفتند.

رسیدگی به این موضوع ادامه داشت تا اینکه مشخص شد این زورگیری‌ها سریالی هستند و چند فقره دیگر از این نوع زورگیری که احتمالا یک زاغزن هم همراه شان بوده است به پرونده اضافه شد. در این مرحله مأموران سراغ دوربین‌های مدار بسته رفتند و با بررسی فیلم‌های ضبط شده مطمئن شدند که یک نفر زاغزن در همه فیلم‌ها مالباخته را زیر نظر داشته است. مأموران در این مرحله به بررسی سوابق در آلبوم اداره آگاهی رفته و زاغزن را که فردی با هویت منصور بود شناسایی کردند.

بررسی‌های بیشتری روی پرونده صورت گرفت وبا بررسی تماس‌های رد و بدل شده بین منصور و دوستانش مشخص شد همدستان منصور هشت نفر دیگر هستند که بعضی از آنها در یک فقره و بعضی از آنها در تمامی موارد با منصور همراه بوده‌اند. پس از انجام یک سری عملیات پیچیده و درست همزمان با برگزاری طرح دستگیری کیف قاپان تهرانی تمامی متهمان این پرونده به همراه رئیس باند که منصور بود وبرای مسافرت به شمال ایران رفته بود دستگیر شدند.

سرهنگ کارآگاه احمد نجفی رئیس پایگاه پنجم آگاهی با اعلام این خبر به خبرنگار ما گفت: با توجه به اعتراف صریح متهمین به دهها فقره زورگیری در مناطق غربی شهر تهران و همچنین شناسایی چند تن از مالباختگان همچنان تحقیقات در زمینه این پرونده ادامه دارد و مالباختگانی که به این صورت مورد زورگیری قرار گرفته‌اند می‌توانند با مراجعه به پایگاه پنجم آگاهی، برای شناسایی متهمین خود اقدام کنند.

خبرنگار ما با سردسته این باند گفت وگویی انجام داده که در ادامه می‌خوانید:

***خودت را معرفی کن؟

منصور هستم و 30 سال سن دارم. متاهل و زن و بچه دار.

 ***چرا ایده راه‌اندازی این باند به ذهنت رسید؟

از هم محله ای‌هایم یاد گرفتم. در محله ما از هر سه نفر یک نفر دزد است. باورتان نمی شود بروید بپرسید. الان اسم سارق‌هایی که می‌شناسید را به من بگویید تا به شما ثابت کنم. من در این محله بار آمدم و از همینجا شد که ایده این کار و راه‌انداختن باند زورگیری به ذهنم رسید.

 ***چرا سرقت را انتخاب کردید آن هم به صورت باندی ؟

خودم این تصمیم را گرفتم. قرض و بدهی زیاد داشتم و باید تا سر ماه کلی پول جور می‌کردم. 800 سکه طلا مهر زنم کرده بودم و باید مهریه‌اش را تا 100 سکه پس می‌دادم وگرنه او از من شاکی می‌شد و آنوقت بود که به زندان می‌افتادم.

 ***چرا همسرت ازت جدا شد؟

دوست ناباب. یک بار دوستم به من گفت بیا برویم شمال و من هم پذیرفتم. من راننده بودم و او کنارم نشسته بود. در عوارضی یکدفعه پلیس راه جلویم را گرفت و دوستم مرا پیچاند. به دلیل اینکه فکر می‌کردند من آن ماشین را دزدیده ام چند وقت زندان بودم تا اینکه دوستم پیدایش شد و خودش را معرفی کرد. به همین دلیل زنم ناراحت شد و به صورت غیابی از من طلاق گرفت. وقتی که آزاد شدم تازه فهمیدم باید مهریه هم بدهم و تازه بدبختی ام شروع شده بود.

 ***سابقه دار هستید؟

 بله. اما باندی و سریالی نبوده است. این بار شد که چنین بلایی سرم آمد. من در شهرداری به عنوان کارمند کار می‌کردم که با این پرونده سرقت اول همه سابقه ام به باد رفت. سابقه خوبم نابود شد. زندگی ام خراب شد و یک دفعه دیدم هیچ چیزی ندارم. مجبور بودم که چنین کاری کنم.

***دوستانت چرا دزد شده‌اند؟

یکی از آنها پس از دزدی به قم رفته بود و یک میوه فروشی راه ‌انداخته بود. یکی دیگر از همدستانم چون کرایه سر ماه نداشت به سراغ من آمد و به من گفت فقط می‌خواهم در یک فقره با شما شریک شوم. من هم دلم سوخت و قبول کردم. یکی دیگر آمد گفت فقط می‌خواهم تا وقتی که بتوانم یک مغازه بگیرم با تو همدست بشوم اما تا آخرین روز و آخرین سرقت با من بود. این باندی که من راه‌ انداخته بودم بر اساس رفاقت و معرفت گردانده می‌شد و اصلا یک درصد هم کسی به من به عنوان رئیس باند نگاه نمی کرد. همه به من به چشم یک زاغزن نگاه می‌کردند. من از داخل بانک طعمه را پیدا می‌کردم و زمانیکه از بانک خارج می‌شدم به دوستانم زنگ می‌زدم که وارد عمل شوند و کیف طعمه را بدزدند. خیلی ساده بود و در آخر نیز پول‌ها را من تقسیم می‌کردم. چرا که از اول تا آخر ماجرا را خبر داشتم و حتی می‌دانستم چه قدر پول به دست آورده ایم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.